۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

استادان علیه تقلب

آغاز به کار تارنمای استادان عليه تقلب (اين جا) واکنش طبيعی، و شايد حتی قدری دير، به گسترش و فراز دستی پديده ی بی اخلاقی علمی در جامعه ی دانشگاهی ماست. آن چه در اين زمينه ها بايد گفته شود در پيغام های گوناگون و خوش بختانه پر شمار آن تارنما گفته شده و جای بازگويی برای من نمی گذارد. آن چه مايلم در اين نوشته ی کوتاه بيافزايم به بسيار سال ها پيش از ورود به دانشگاه بر می گردد، به جايی که تخم مرغ دزدی می آموزند تا در آينده هزاران شتر دزد دامن جامعه را بيالايند.
چند سالی است در مدارس ما، حتی در سطح دانش آموزان راهنمايی، از دانش آموزان به اصطلاح "تحقيق" هايی به عنوان بخشی از برنامه ی آموزشی اين يا آن درس خواسته می شود که نتيجه ی مخرب آن براستی چيزی جز نهادينه کردن تقلب و دروغ نیست. دبيران چنين "تحقيق" های دانش آموی را به صورت دست نوشته نمی پذيرند و دانش آموز الزام دارد آن ها را به صورت ماشين شده و چاپی به "دبير مربوطه" تحويل دهد. برای انجام خواست معلمان در تهيه ی چنان "تحقيق" هايی لازم است:

1. دانش آموز به رايانه دسترسی داشته باشد،
2. دانش آموز در خانه، مدرسه يا محله به اينترنت دسترسی داشته باشد،
3. دانش آموز مبانی کار با رايانه در پردازش، قالب دهی، ذخيره و بازيافت مطالب را بداند،
4. دانش آموز مهارت های جستجو در اينترنت، گزينش مطالب مورد نظر و استفاده از آن ها در "تحقيق" خود را داشته باشد،
5. دانش آموز در خانه يا مدرسه به چاپگر دسترسی داشته باشد.

حالا برای يک لحظه وضعيت ميانگين دانش آموزان پهنه ی گسترده ی ايران را در نظر مجسم کنيم: چند درصد از آنان الف) دارای امکانات سخت افزاری در منزل و ب) مهارت های فردی برای تهيه ی اين به اصطلاح "تحقيق" هاست؟ پاسخ را پدر و مادر ها می دانند: خانواده ی دانش آموز ناچار است برای از دست ندادن دو تا چهار نمره درسی تن به زحمت و هزينه بدهد و با مراجعه به يکی از مراکز زايانه ای چند برگ ويرايش ناشده کپی برداری از اين يا آن تارنما را بخرد و به نام "تحقيق" انجام گرفته از سوی دانش آموز و به دست معصوم خود او به "معلم مربوطه" تقديم کند.
اما ای کاش موضوع تنها با زحمت و هزينه تمام می شد. اين روش به گسترش سه مشکل اساسی دامن می زند:

نهادينه کردن دروغ
در روان کودکی که از هم اکنون با پديده ی دروغ و بی اخلاقی آشنا، و با مشارکت دو "نهاد مقدس" خانه و مدرسه اجرای آن را "طبيعی" می بيند چه اتفاقی می افتد؟ اگر همه چيز به همين سادگی باشد کدام نوجوان ما تربيت می شود تا اکنون و در آينده به "عرق ريزی روح" حرمت بگذارد؟

رها کردن آموزش نگارش
اگر "معلمان مربوطه"، که متاسفانه در حال خراب کردن روان نسل آينده ی ايرانند بر انجام چنين "تحقيقاتی" تأکيد می کردند و می خواستند حاصل آن به صورت دست نوشته ارايه گردد باز می شد مسئله را بگونه ای توجيه کرد و از روی ندانم کاری ديد. در روند رونويسی از روی مطلب کپی شده دانش آموز حداقل مجبور می شد يک دور آن ها را بخواند و با دست خود بنويسد و شايد نکته ای در ذهنش ثبت می شد. اما با اين روش، کدام ما سراغ داريم که فرزندامان مطلب چاپ را پيش از ارايه حتی سرسری خوانده باشند؟
آن هايی که با نظام اداری ما سر و کار دارند می دانند کارمندان و جوانان ما حتی دو خط نامه يا مطلب درست نمی توانند بنويسند، و اين تازه آغاز ثمرات سبک شمردن درس انشا در مدارس است

گسترش بد نويسی
تشويق دانش آموزان به ننوشتن با دست و ارايه ی مطالب چاپی فاجعه ی ديگری است که نتيجه اش در چند سال آينده در "خط دکتری" (!) ناخوانای آن ها معلوم خواهد شد: آن هم در کشوری که به سابقه ی فرهنگ و هنر "خوشنويسی" خود می نازد.

براستی "چرا هموار بايد کرد رنج آبياری کردن باغی کز آن گل کاغذين رويد؟"
دفاع از شرافت پژوهش و دانشگاه لازم می دارد برملا کردن پلشتی ها و بيان راست کرداری ها با هم به پيش بروند. هنگامی که فکر نوشتن اين مطلب به ذهنم رسيد ناخودآگاه به ياد استادان خودم در دانشگاه شيراز افتادم، زنان و مردانی که هميشه مديون آنانم. به ياد می آورم وقتی که نخستين مقاله ی درسی کارشناسی ارشد خود به زبان انگليسی را به استاد دادم، او تنها تکليف را از من ساقط ندانست: خانم دکتر مرا با خود به کلاس اصول نگارش مقطع کارشناسی ادبيات انگليسی برد و بدون اين که به حضور نويسنده ی مطلب در ميان آنان اشاره کند مقاله را برای ايشان خواند و توصيه کرد که خود بنويسند و چنين بنويسند. هم چنين، در برابر ياد شادروان دکتر کاميابی سر تعظيم فرو می آورم که تا آخرين روزهای زندگی خود از درس آموزی همراه با اخلاق فروگذار نکرد: گلی که بسيار زود پر پر شد. روزهای آخری که سخت بيمار بود و توان سر پا ايستادن و آمدن به کلاس و دانشکده را نداشت دانشجويانش را در خانه می پذيرفت. می ديدم وقتی دستش از روی سينه اش می افتد و کنار بدنش آويزان می ماند با چه رنجی با دست ديگرش آن اندام بی جان را می گيرد و باز بر روی سينه اش می گذارد.

در برابر همت استادانی هم که اين تارنما را به راه انداخته اند سر تعظيم و شاگردی فرو می آورم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر